اعتماد بیش از حد روانه زندانم کرد( اعتماد زندگیم فرو پاشید)

در بازدید های دوره از سطح زندانهای استان در زندان مرکزی کرمان با جوانی حدوداً 35 ساله برخورد کردم که به گفته خود و دوستان نزدیکش قدیمی ترین زندانی جرائم غیر عمد (بدهکار مالی) در سطح زندان مرکزی کرمان می باشد.

وقتی از علیرضا – م خواستم با من هم کلام شود با لبخندی کنارم نشست و گفت بپرس هر چه دوست داری بپرس تا جوابت را بدم از کجای زندگیم برایت شروع کنم . به او گفتم که داستان زندانی شدنش را برایم تعریف کند و و چرا و چگونه گرفتار میله های آهنی زندان گردیده است.

علیرضا با چند تا سرفه صدایش را صاف می کند و می گوید فرزند اول خانواده ام پدرم بازنشسته تامین اجتماعی و مادرم خانه دار است. 2 برادر و 1 خواهر هم دارم که یکی از برادارنم سال 82 بدلیل سانحه تصادف فوت می کند .بعد از گرفتن دیپلم  ضرب اول در دانشگاه رشته کاردانی برق قبول شدم درسم بد نبود بعد از گرفتن مدرک کاردانی  برق حاضر به ادامه تحصیل در مقاطع بالاتر نشدم سودای کار در بازار تمامی وجودم را گرفته بود از خدمت سربازی که امدم با کمک پدرم یک مغازه فروش لوازم برقی در محله مان باز کردم برق کشی ساختمان هم که بلد بودم و به لطف خدا و همتی که داشتم توانستم بعد از گذشت یک و سال نیم از کار کردنم مقداری پول پس انداز کنم . 2 سالی که کار کردم تصمیم به ازدواج گرفتم مادر و خواهرم خیلی سریع یکی از دختران فامیل را برایم نشون کرده و با گرفتن موافقت من مراحل خواستگاری و ازدواج شروع شد بعد از ازدواجم طبق گفته پدرم برای این که بتوانم وضعیت مالی بهتری پیدا کنم در طبقه بالای منزل پدری ساکن شدم . 2 سالی که گذشت صاحب فرزند شدیم در همین حین توانستم یک باب منزل مسکونی کوچک هم برای خودم خریداری کنم و از منزل پدری به منزل خودمان نقل و مکان کنیم .وضعیت مالیم روزبه روز بهتر می شد و با افراد بیشتری کار می کردم تا اینکه یک روز یک مشتری از شهرستانهای جنوب کرمان در مغازه ام آمد که می خواست با فردی بصورت چکی مدت دار کار کند یعنی جنس رو از من بصورت یک ماه خرید نماید و در پایان ماه پول اجناس خریداری شده را پرداخت کند اول دودل شدم امابعد به خدا توکل کردم و قرار شد لیست خرید خود را بیاورد و اجناس را تحویل بگیرد البته این رو هم بگم که این شخص به گفته خودش در کار ساخت و ساز مجتمع های مسکونی بوده . سرتون رو در نیارم برای بار اول مبلغ پنج و نیم میلیون از من خرید کرد و سر موعد پرداخت  مبلغ مذکور رو به حساب من ریخت و یه جورایی اعتماد من رو به خودش جلب کرد البته این رو هم بگم عرف بازار خردید فروش تقریباً همینه .

3 سال با همدیگه  کار کردیم  تا اینکه به من بصورت تلفنی اجناس خودشو سفارش می داد و من هم به آدرش می فرستادم اون هم سر موقع پول رو واریز حساب من می کرد تقریبا خریدهاش به بالای 50 میلیون تومان می رسید  و من هم خوشحال از اینکه یک مشتری خوش حساب و خوش پول  دارم جنس ها رو بدون دریافت هیچ گونه ضمانتی ارسال می کردم 2 سالی هم به همین روال گذشت تا اینکه در خواست خرید کابل و سیم به مقدار زیادی نمود من هم که موجودی نداشتم از کارخانه خریداری نموده و در ازای خرید خودم به آنها چک دادم اجناس رو به آدرسش طبق روال همیشه فرستادم البته همیشه یک ماهه از من خرید می کرد اما این دفعه 50 روزه خرید کرد توی این 50 روز که موعد پرداخت پولش بود چندین بار تلفنی با من صحبت کرد اما 6 روز مانده به واریز پول خود دیگر پاسخ تلفن هایم را نداد و گوشی خود را خاموش کردهر چه دنبالش گشتم نتوانستم ردی ازش پیدا کنم کم کم بعد از من طلب کاران دیگه هم پیدا شدندتازه فهمیدم که سرم کلاه بزرگی رفته .با پیگیری های من و بقیه طلب کاران متوجه شدیم که چندین میلیارد پول به جیب زده و از ایران متواری گشته دستمان دیگه به هیچ جایی بند نبود.

موعد چک خودم هم رسید از کارخانه یک هفته وقت گرفتم منزلم را زیر قیمت فروختم تازه نصف مبلغ چکم بوداز خانواده و دوستان مقداری پول هم قرض گرفتم و به حساب کارخانه ریختم امااز بدهی ام حدود  35 میلیون تومان مانده بودکه حکم جلبم را گرفتن و روانه زندان شدم توی این 3 سالی هم که دارم حبس می کشم خسارت تاخیر و تادیه شامل حالش شده است که بدهی من الان چیزی حدود 100 میلیون تومان شده است نمیدانم چرا با اعتماد به کسی که هیچ نسبتی با من نداشت اول خودم و بعد خانواده ام را بدبخت کردم تا زه بقول خودم من در کاسبی گرگ بارون دیده بودم .هر چی هم با شاکیم صحبت می کنم تا مبلغی تخفیف بدهد حاضر نیست میگوید یا پول من روبده یا زندان باش .الان هم تنها امیدم به خدا و ستاد دیه می باشد.

طی بررسی های صورت گرفته توسط گروه تحقیق ستاد دیه و گزارش مددکاری در خصوص وضعیت علیرضا – م وی استحقاق هر گونه کمک توسط ستاد دیه استان و مرکز و همچنین کمک خیرین را دارد .