اعتماد بیش از حد روانه زندانم کرد

از چشمانم بیشتر بهش اعتماد داشتم جواب اعتماد من رو با خیانت داد در نهایت توسط شریک و دوست دوران کودکیم روانه زندان شدم در هوا خوری زندان مرکزی رفسنجان به جوانی قد بلند و لاغر اندام برخورد کردم در بازی والیبال بین مددجویان دیگر تبهر خاصی داشت و همه او را کاپیتان صدا می کردند .

وقتی با جواد – ش خواستم صحبت کنم ابتدا حاضر به مصاحبه با من نشد و فقط یه جمله گفت اعتماد بیش از حد روانه زندانت می کند اما در نهایت توانستم او را متقاعد کنم که جریان زندانی شدنش و اینکه چگونه محکوم به پرداخت بدهی در حق شاکی توسط یکی از بهترین دوستانش بوده شد

جواد- ش  با لهجه شیرین کرمانی گفت توی یک خانواده نسبتاً مذهبی متولد شدم پدر و مادرم هر دو فرهنگی می باشند که پدرم 2 سالی است  بازنشته شده ،یک خواهر بزرگتر از خودم دارم و یه برادر کوچکتر هم داشتم که متاسفانه در سال 84 در اثر سرطان فوت کرد والدینم به تحصیل خیلی اهمیت می داند البته ناگفته نماند درسم هم بد نبود توی مدرسه بدلیل قد بلند بودن توسط معلم ورزشمان به یکی از باشگاههای والیبال معرفی شدم بعد از چند جلسه تمرین موفق شدم جای خودم توی تیم باشگاه … والیبال ثابت کنم  استعداد خوبی توی این رشته ورزشی از خودم نشون دادم تا اینکه توی سن 12 سالگی عضو تیم نوجوانان استان شدم اونجا با یکی از هم تیمی های خودم رابطه دوستی خوبی آغاز کردم که به رفت آمد خانوادگی  بین خانواده ها منجر شد. در حین ورزش کردن دو نفری درس هم می خواندیم تا اینکه دیپلم گرفتیم و هر دو دانشگاه قبول شدیم برای اینکه در درس موفق تر بشیم ورزش رو بصورت حرفه ای کنار گذاشتیم و بصورت پاره وقت تمرین می کردیم البته ناگفته نماند عضو تیم والیبال دانشگاه بودیم بعد از اتمام تحصیلات عالیه راهی خدمت سربازی شدیم و بعد از اتمام خدمت هر دو جویای کار. اما متاسفانه شغل مناسبی پیدا نکردیم بنابراین تصمیم گرفتیم در حوزه رشته تحصیلی یمان (مهندسی صنایع) شرکت بزنیم بعد از تحقیقات زیاد و ثبت یک شرکت کوچیک کار خودمون شروع کردیم سال اول انگار نه انگار تقریباًبیکار بودیم و از جیب خوردیم اما سال دوم به بعد کارمون رونق گرفت درآمدمان خوب شد تا اینکه بعد از گذشت 2 سال من تونستم توی یکی از شرکت های بزرگ کار پیدا کنم بنابراین تصمیم بر این شد صبح ها من سر کار برای شرکت مذکور باشم و عصر ها در شرکت خومون کار کنم اما بعد از گذشت تقریبا 10 ماه من در اون شرکت ارتقاً پیدا کردم و عصر ها تا ساعت 6 مشغول بکار بودم و کمتر به شرکت خودم می رسیدم البته تمامی کار ها رو دوستم انجام می داد با تفویض اختیار از سوی من . کم کم بهانه های دوستم شروع شد که من دارم به تنهایی این شرکت رو اداره می کنم و تو نیستی البته حق داشت من هم برای اینکه حق اون ضایع نشه  طی قراردادی که بین خودمان نوشتیم 70 درصد سود شرکت رو به اون دادم و 30 درصد مابقی رو برای خودم اما بهانه گیری های او کم نشد هیچ بیشتر هم شد تا اینکه یک رو بهم زنگ زد و گفت شرکت داره ضرر می ده طی چهار ماه گذشته فقط 500 میلیون ریال ضرر کردیم البته این رو هم بگم در ضرر شرکت 50 به 50 بودیم یعنی اگه شرکت ضرر کرد 50 درصد ضرر را من باید می دادم 50 درصد باقی مانده رو شریکم من هم برای اینکه حق کسی ضایع نشه یک حسابرس گرفتم تا حسابهای شرکت رو مورد بررسی قرار بده بعد از گذشت 1 ماه مشخص شد که دوستم بیش از 70 درصد سود خود برمی داشته و چندین قرارداد خارج از قوانین شرکت هم داشته وقتی از او توضیح خواستم گفت که من دارم به تنهایی در این شرکت کار می کنم و تو هیچ کاری انجام نمی دید من حق خود را برداشته ام البته ناگفته نماند حق امضاء چک شرکت دونفره با مهر شرکت بوده که من برای راحتی کار اصولا 20 برگ را جلوتر امضا می کردم و تحوبل شریک و دوست چندین ساله خود می دادم اختلاف بین ما دو نفر شروع شد وقتی خواستم که تسویه حساب کند و من شرکت را به او واگذار کنم دیدم طی چندین قرادادی که خارج از قوانین شرکت بوده سود هنگفتی به جیب زده اما به تعهدات شرکت خودمان عمل نکرده بعد از گذشت 3 ماه متوجه شدم یک چک به مبلغ 3 میلیارد ریال توسط شریکم در وجه یک شرکت دیگه صادر گردیده که باید 5/1 میلیارد ریال آن را من بدم طی توافق بین من و شریکم در حالی که سود حاصل از قراداد ها در جیب شریکم رفته بود و جیب من خالی مانده بود به هر بدبختی بود پول را جور کردم و ریختم به حساب شرکت درگیری های بین من و شریکم بالا گرفته بود که چک بعدی به مبلغ 5/4 میلیار ریال از راه رسید و من روانه زندان شدم بله اعتماد بیش از حد کار دستم داد کسی که بیش از چشمانم بهش اعتماد داشتم سرم را کلاه گذاشت و تمامی زندگیم را ازم گرفت.

البته ناگفته نماند پدرم منزل خودش را برای پرداخت بدهی  من فروخت و خود اجاره نشین شد بیش ازنیمی از بدهی من پرداخت شده و مابقی آن هنوز باقی مانده است پدرم منزل خود را 120 میلیون تومان فروخت با پس اندازچند ساله خود و فروش طلاهای مادرم به 150 میلیون تومان رسید که 75 میلیون تومان از بدهی من هنوز باقی مانده است .دیگر نه خودم و نه خانواده ام توان پرداخت این مبلغ از بدهی را داریم جواب اعتماد من رو با راهی کردنم به زندان دادن .